من ناناز 23 ساله و آقایی آراد30 ساله.نسبتی فامیلی باهم داریم وبعد از 7 سال که عاشق هم بودیم توی یکروز پاییزی یعنی4 آبان4 سال پیش بمن ابراز عشق کرد .بعد از 4 سال عاشقی و اینکه فکر میکردیم ازدواج راحتی در پیش داریم ولی اینجور نبود و 4 سال برامون خیلیییی سخت گذشت و گاهی به بیداری و گریه شبونه منجر میشد.بلاخره در یه شب تابستونی من رسما شدم نامزد اقا آراد و توی یروز بارونی پاییزی ساعت 5:30 غرروب عاقد پرسید: عروس خانم وکیلم؟؟؟؟
و من گفتم: با اجازه پدر مادرم و همه بزرگترا بلهههههههه[ نیشخند]
و اون لحظه ذوق مرگ شدم
الانم روز شمار عروسیمونه و به زودی وبعد از 10_11 سال انتظار میریم خونه ی عشقمون.
توی این روزای شادمون کنارمون باشید
بعد نوشت؛
آمار وبلاگم اصلا بهم نمیخورد.نشون میداد 20 تا بازدید کننده بدون نظر.
تمام پستای قبل رمزی شد.میخواستم فقط برای خودم بنویسم دیدم دلم نمیاد یسری دوستامو از دست بدم.
برای همین از این به بعد هر پستی فقط چندروز بدون رمز و بعدش رمزی میشه برای خودم.اگر دیدم ک بازم آمار نمیخونه تمام رمزی برای یکسری افراد خاص مینویسم
روز و روزگارتون خوش فلا